loading...

خاکستری مایل به آبی

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت...

بازدید : 370
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 10:38

نشسته بودیم دوتایی پشت یکی از میزای امیر شکلات و از ماه‌هایی که گذروندیم یا باهاشون رو به رو بودیم صحبت میکردیم .. سنی نداشتیم هیجده نوزده ساله ... مردد پر از شک بهش میگفتم چی بوده و چی شده ... چی میخواستم داشته باشم و چی دارم ... پرید وسط کلامم که الان همونی که میخواستی رو داریا حواست هست؟ شاید اسمش فرق کنه ... اما همون کاری رو که میخوای داری میکنیا ..حواست هست؟... حواسم نبود ... حواسش بود که حواسم نیست و نگاهش و کلامش شد آب روی اتیش هرچی شک و تردیده...

من یه سر دردم که دست و پا در اورده !
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی